همیشه دستانم را،
اینگونه سفت و محکم،
در دستانت بگیر!
بگذار پناهگاه دستهایم
همیشه آغوش دستانت باشد...
.........
وَ إِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ
بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا
سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ
إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
..........
جز عشق بی حد و حسابم،
چیزی ندارم که تقـدیمـت کنم!
عشقم را پذیرا باش
مهـــــــربان همسر من!
......
برگی از بهار ِ بارانی ِ ۶۸
و همسرم
گُلی از زمستان ِ سرد ِ ۶۱
*******
سال ۸۷ بهترین و سخت ترین سال عمرم،نیمه ی گمشده ام را یافتم...
کسی که از باران لطیف تر،
و از فرشته مهربانتر بود...
کسی که روحش همچون آینه بود
و من بعد از نوزده سال
در وجود پاک و زلال او روحم را دیدم...
کسی که معنای زندگی را به من آموخت...
کسی که حرف هایش از جنس آسمان بود و چه لذتی داشت شنیدن صدای آرامش بخشش...
آرامش...تمام وجودش آرامش بود
کلامش...نگاهش...لحن صدایش...
عاشقم شد!
عاشقش شدم!
چه خوشبختی ای بزرگتر از این؟!
قصه ی عشقمان شروع شد و ...
یک راه پر فراز و نشیب در پیش رویمان آغاز...
روزها و شب ها و لحظه ها و ثانیه ها...
که گاهی پر از اشک بود و گاهی لبخند و...
گاهی امید و گاهی ناامیدی...
و عشقمان که هر روز بیش از روز قبل بود و
عطشی که بیشتر میشد برای رسیدن...
و خدا خواست و هزاران هزار بار از او ممنونم!
و ۱۱ مرداد ۸۹
روزی که نام زیبای کسی را بر صفحه شناسنامه ام نوشتند که از مدت ها قبل بر صفحه ی دلم نقش بسته بود...
و همسرش شدم و او همسرم...!
هنوز هم باورم نمی شود و مدام میگویم:
چه خوشبختی ای بزرگتر از این؟!
*********
اینجا ،
میدانم که برای نوشتن از او کوچک است و حقیر...
اما می نویسم حتی اندک ،
برای دلی که لبریز ناگفتنی هاست...
و برای آن چشمان زیبای عسلی که گاه گاهی اینجا را بخواند و همراه لحظه های عاشقانه بانویش بشود...
دوستت دارم همه ی زندگی من...
ادامه...
ای جاااااااااااااااااان.. خوشحالیم برات بینهایته ..
الهی من فداااااااااااااااات:**** ایشالا به زودی برگشتن آقای عسلی و عاشقونه های نابتون
نگار...
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 ساعت 06:02 ب.ظ
وقتی تو نیستی ،همه فعل های دنیا ماضی اند و بعضی حتی ماضی بعید!...نزدیک تر بیا ، دلم برای یک حال ساده تنگ است ،تنـــــــــــــــــــــــگ ......................... برای روزای قشنگ پیش ِ روت تا آسمونا خوشحالم زهرای نازم
مرسی عزیزم بابت لینک عکس....راستش قبلا هم خودم دیده بودم و همیشه به این فکر میکردم کودومش برای پیچه و کدوم برای من!؟! حالا جایی رو سراغ نداری همچین انگشتری رو واقعی داشته باشند؟!
پستت هم واقعا جالب بود....خیلی به دلم نشست...فراموش نمیکنم....واحد اندازه گیری فاصله اشتیاق است!
نه مهره جان ولی سفارش بدی خیلی راحت برات میسازن. فدای تو بانوی عاشق:*
ندای محسن
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 ساعت 11:51 ق.ظ
خدا رحمت کنه عمه ات رو این کارتونیتون دقیقا شبیه تصوریه که ازتون دارم مخصوصا آیتت
عزیزم وقتی میری تو سایته اون گوشه سمت چپ بالاش یه گزینه create وجود داره اونو کلیک کن بعد جنسیت رو باید انتخاب کنی دختر یا پسر.بعد هم صورت و رنگ پوست و چشم و ابرو و اینا بعد مو ولباس و اینا.خیلی راحته امتحان کن.
دلم را شخم میزنی! با حرفهایت... با نگاهت.. با احساس نابت... برای رویانیدن بذر عشق و محبت... ساعت یکبار... فقط یکبار برایم تندتر بدو!! عزیزم به یاد داشته باش لحظه پرواز نزدیک است...
دلم را شخم میزنی! با حرفهایت... با نگاهت.. با احساس نابت... برای رویانیدن بذر عشق و محبت... ساعت یکبار... فقط یکبار برایم تندتر بدو!! عزیزم به یاد داشته باش لحظه پرواز نزدیک است...
صدبار میخوانم و سیر نمی شوم! تکرار میکنم با خودم حرف هایت را...کلمات زیبایت را... لحظه ی پرواز نزدیک است... وای خدای من... دلم می لرزد از شوق... دستم فرمان نمی برد که بنویسد... دستم میخواهد نوازش کند صورت ماهت را... چشمانم که تو را از پشت این شیشه ها می جوید و ردی از کلامت را، نگاه عاشقت را میخواهد این روزها... تمام تنم تو را میخواهد... اشتیاق عجیبیست... میدانم که میدانی در دل عاشقم چه می گذرد! اما بگذار بگویم: تشنه ات هستم این روزها! تشنه... تشنه ی بوسیدنت...حل شدن در وجودت...غرق شدن در عمق نگاهت... تشنه ام زودتر بیا!
دلتنگی خوبه ماهی جون... خیلی حس شیرینیه...یعنی که تو عاشقی و این بهترین حسه...
پرنده خانوم
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ
سلام زهرای گلم:* خوبی خانومی؟ واااااااااااااای چه بوی خوبی داره اینجا میاده بوی شوق و اشتیاقه بوی عشقه مستم میکنه
ساعت یکبار تندتر بدو فقط یکبار برای دو عاشق که بیقرارند برای گرمای آغوش هم
عشقتون تا ابد مستدام باد
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای عرووووووووووووووووووووس خانوم!!! فکر میکردم حالا حالاها باید تو آسمونا دنبالت بگردم! عروسی خوش گذشت جیگرررررررررررر؟!!!!!!! فکر کن عروسی خود آدم خوش نگذره! مطمئنم که خیلی خیلی خوب بوده آخه عروس ما خیلی ماااااااااااااااهه! بـــــــــــــــــــهله! یه عااااااااااااااااااااالمه بوووووووووووووووووس واسه ناناز ترین عروووووووووووووووووووووووس
نگار...
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 ساعت 06:19 ب.ظ
سلااااااااااام اومداااام خبر خووووووووووووب بدم زهراااااااااااااااااا: تخصص قبولیییییییییییییییییییییدم! ترمیمی و زیبایی... دانشگاه تهران!!
واااااااااااااااااااای آخ جووووووووووووووون! تبریـــــــــــــــــــک میگم نگارم.خانوم دکترم آخ جون ما دیگه خانوم دکتر اشنا داریم واسه جراحی های زیبایی! دیگه باید واسه ما پارتی بازی کنی ها!! خیلی خوشحال شدم نگار جان واقعاً تبریک میگم هم به خودت هم به همسرت هم به مامان اینا هم به کل وبلاگی ها! موفق باشی دوست جونم
این پیام از طرف من نیست ولی بخونش : تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش....
این جمله رو قبلا جایی خوندم . زیباب ود . امیدوارم که همیشه عاشق باشین هفته ی دیگه این روزا چه خبره ؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزم تاج سرم همه ی زندگیم پیشمه! بـــــله
لیلا
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 ساعت 10:29 ب.ظ
آن کلاغی که پرید از فراز سر ِ ما و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی؛ پهنای افق را پیمود خبر مارا با خود خواهد برد به شهر همه می دانند همه می دانند که من وتو از آن روزنه ی سرد عبوس باغ را دیدیم و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست سیب را چیدیم همه می ترسند همه می ترسند، اما من وتو به چراغ و آب و آیینه پیوستیم ما در آن جنگل سبز سیال شبی از خرگوشان وحشی و در آن دریای مضطرب خونسرد از صدف های پر از مروارید و در آن کوه غریب فاتح از عقابان جوان پرسیدم که چه باید کرد؟ همه می دانند همه می دانند ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان، ره یافته ایم ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم در نگاه شرم آگین گلی گمنام و بقا را در یک لحظه ی نامحدود که دو خورشید به هم خیره شدند سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست سخن از روزست و پنجره های باز و هوای تازه و اجاقی که در آن اشیا بیهوده می سوزند و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است و تولد و تکامل و غرور سخن از دستان عاشق ماست که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم بر فراز شبها ساخته اند به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن، از پشت نفس های گل ابریشم همچنان آهو که جفتش را پرده ها ازبغضی پنهانی سرشارند و کبوترهای معصوم از بلندی های برج سپید خود به زمین می نگرند.
سخن از دستان عاشق ماست
خیلی قشنگ بود لیلای من...مرسی
رویای آبی
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ
می دونم الان عشقت اومده و فرصت نداری و باید در خدمت آقاتون باشی زهراجونی ولی منتظریم که زودتر بیای و از عاشقونه هاتون نابتون واسمون بنویسی خانومی.
بهله دیگه مردم آقاییشون میاد سرشون شلوغه! ای خدا من و آقایی رو هم به هم برسون که دیگه وقت نداشته باشیم بیاییم وبلاگ مردم نظر بدیم! زهرایی دوست دارم بدونم تو که تا حالا منو ندیدی تصورت از من چیه؟مثلا من رو با چه ظاهری تو ذهنت تجسم میکنی؟
یه دختر ناااااااااااااااااااز و مهربون
نگار...
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ
فنچ بانو
دوشنبه 25 مهرماه سال 1390 ساعت 08:35 ق.ظ
زهرای گلم چطوری؟؟؟ می دونم که خیلی بی معرفتی کردم... شرمنده ام... کجاهایی؟؟ حال و احوال؟ اوضاع رو به راهه عزیزم؟؟ بیا بنویس... دلم هوای نوشته هاتو کرده
با قلبی سرشار از شادمانیها ازدواج فرخنده شما را با همسر گرامیتان از صمیم دل تبریک گفته امیدوارم این پیوند زناشوئی ،آغاز یک زندگی سعادت بخش و مقدمه هزاران کامیابی و شیرین کامی باشد
زهرا باورم نمیشه اومدی کجا بودی دختررررررررررررررر زود بیا بگو هر چند که تو اصلا بهم سر نمیزنی اما همین جام بگی من راضیم....
شیوای مهربونم باور کن بی معرفت نیستم واقعا؛ درگیر بودم و هیچ جا حتی ایمیل و فیس بوک هم نمیرفتم اصلا؛ یه مدت زیاد کامپیوترم تو کارتن بود! تازه دو شبه که اینترنتمون وصل شده...میام می نویسم همه چی رو و حتماً حتماً میام میخونمت. دوستت دارم شیوای نازنین
ای جاااااااااااااااااان.. خوشحالیم برات بینهایته ..
الهی من فداااااااااااااااات:****
ایشالا به زودی برگشتن آقای عسلی و عاشقونه های نابتون
وقتی تو نیستی ،همه فعل های دنیا ماضی اند و بعضی حتی ماضی بعید!...نزدیک تر بیا ، دلم برای یک حال ساده تنگ است ،تنـــــــــــــــــــــــگ
.........................
برای روزای قشنگ پیش ِ روت تا آسمونا خوشحالم زهرای نازم
وای چقده قشنگ بود نگارم
مرسی ماهم:*
مرسی عزیزم بابت لینک عکس....راستش قبلا هم خودم دیده بودم و همیشه به این فکر میکردم کودومش برای پیچه و کدوم برای من!؟!
حالا جایی رو سراغ نداری همچین انگشتری رو واقعی داشته باشند؟!
پستت هم واقعا جالب بود....خیلی به دلم نشست...فراموش نمیکنم....واحد اندازه گیری فاصله اشتیاق است!
نه مهره جان ولی سفارش بدی خیلی راحت برات میسازن.
فدای تو بانوی عاشق:*
خدا رحمت کنه عمه ات رو
این کارتونیتون دقیقا شبیه تصوریه که ازتون دارم مخصوصا آیتت
عزیزممممم مرسی
زهرا بهم میگی چطوری ازاین سایته کاریکاتورمونو بسازم
هرچی میخونم نمیفهمم
عزیزم وقتی میری تو سایته اون گوشه سمت چپ بالاش یه گزینه create وجود داره اونو کلیک کن بعد جنسیت رو باید انتخاب کنی دختر یا پسر.بعد هم صورت و رنگ پوست و چشم و ابرو و اینا بعد مو ولباس و اینا.خیلی راحته امتحان کن.
دلم را شخم میزنی! با حرفهایت... با نگاهت.. با احساس نابت...
برای رویانیدن بذر عشق و محبت...
ساعت یکبار... فقط یکبار برایم تندتر بدو!!
عزیزم به یاد داشته باش لحظه پرواز نزدیک است...
دلم را شخم میزنی! با حرفهایت... با نگاهت.. با احساس نابت...
برای رویانیدن بذر عشق و محبت...
ساعت یکبار... فقط یکبار برایم تندتر بدو!!
عزیزم به یاد داشته باش لحظه پرواز نزدیک است...
صدبار میخوانم و سیر نمی شوم!
تکرار میکنم با خودم حرف هایت را...کلمات زیبایت را...
لحظه ی پرواز نزدیک است...
وای خدای من...
دلم می لرزد از شوق...
دستم فرمان نمی برد که بنویسد...
دستم میخواهد نوازش کند صورت ماهت را...
چشمانم که تو را از پشت این شیشه ها می جوید و ردی از کلامت را،
نگاه عاشقت را میخواهد این روزها...
تمام تنم تو را میخواهد...
اشتیاق عجیبیست...
میدانم که میدانی در دل عاشقم چه می گذرد!
اما بگذار بگویم:
تشنه ات هستم این روزها!
تشنه...
تشنه ی بوسیدنت...حل شدن در وجودت...غرق شدن در عمق نگاهت...
تشنه ام زودتر بیا!
سلام
چه روزاییه؟من آی کیوم پایینه!
یه قدم چیه؟یه سانت هم دوره!
از اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم!
نفسم داره میاد ماهی جون!
چی از این بهتر؟!!!
یه سانت که هیچی یه میلیمتر هم زیاده!
دلم میخواد یکی شیم...وای خدای من....
سلام گلم...اولا خیلی از آشنایی باهات خوشبختم گلم...دوما مرسی واسه حرفات و راهنماییات جوابتونو توی وبم دادم...شوما مرسی برای اینهمه محبت...خیلی خانومی...بوووووووس برمیگردم ببخش این روزا سرم خیلی شلوغه نزدیکه عروسیمه دیگه
الان میام میخونم عروس خانومی
بدو بدو که میدونم الان یه عالمه کار داری بدو عروس خوشگلم
اااااا
اعتراف میکنم حسودیم شد!یه عالمه گریه منم دل تنگم
دلتنگی خوبه ماهی جون...
خیلی حس شیرینیه...یعنی که تو عاشقی و این بهترین حسه...
سلام زهرای گلم:*
خوبی خانومی؟
واااااااااااااای چه بوی خوبی داره اینجا میاده
بوی شوق و اشتیاقه
بوی عشقه
مستم میکنه
ساعت یکبار تندتر بدو
فقط یکبار
برای دو عاشق
که بیقرارند برای گرمای آغوش هم
عشقتون تا ابد مستدام باد
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای عرووووووووووووووووووووس خانوم!!!
فکر میکردم حالا حالاها باید تو آسمونا دنبالت بگردم!
عروسی خوش گذشت جیگرررررررررررر؟!!!!!!!
فکر کن عروسی خود آدم خوش نگذره! مطمئنم که خیلی خیلی خوب بوده آخه عروس ما خیلی ماااااااااااااااهه! بـــــــــــــــــــهله!
یه عااااااااااااااااااااالمه بوووووووووووووووووس
واسه ناناز ترین عروووووووووووووووووووووووس
سلااااااااااام اومداااام خبر خووووووووووووب بدم زهراااااااااااااااااا:
تخصص قبولیییییییییییییییییییییدم!
ترمیمی و زیبایی... دانشگاه تهران!!
واااااااااااااااااااای آخ جووووووووووووووون!
تبریـــــــــــــــــــک میگم نگارم.خانوم دکترم
آخ جون ما دیگه خانوم دکتر اشنا داریم واسه جراحی های زیبایی! دیگه باید واسه ما پارتی بازی کنی ها!!
خیلی خوشحال شدم نگار جان واقعاً تبریک میگم هم به خودت هم به همسرت هم به مامان اینا هم به کل وبلاگی ها!
موفق باشی دوست جونم
من هر وقت میام وبتو می خونم ی دنیا دلتنگی می ریزه تو وجودم ... کاش می شد ما هم مث شماها مال ِ هم بودیم
فردا با مادرش قرار دارم دعا کن برام ک خوش بدرخشم !!!!
_________________________
انشاالله ک روزای خوبی باشه براتون و زود نگذره ک می دونم بد دردیه ...
از دست ِ این عکسای ِ تو
عزیزم الان که می نویسم رفته و یه عالمه دلتنگم!
راست میگی فائزه؟ چی شد؟ عروس داری میشی؟ وای خدای من!!!
این پیام از طرف من نیست ولی بخونش :
تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست
اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید
عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............
20 روز دیگه منتظر معجزه باش....
این جمله رو قبلا جایی خوندم . زیباب ود . امیدوارم که همیشه عاشق باشین
هفته ی دیگه این روزا چه خبره ؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزم تاج سرم همه ی زندگیم پیشمه! بـــــله
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ِ ما
و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی؛ پهنای افق را پیمود
خبر مارا با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من وتو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند، اما من وتو
به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
ما در آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدم
که چه باید کرد؟
همه می دانند
همه می دانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان، ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظه ی نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهوده می سوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها ازبغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین می نگرند.
سخن از دستان عاشق ماست
خیلی قشنگ بود لیلای من...مرسی
می دونم الان عشقت اومده و فرصت نداری و باید در خدمت آقاتون باشی زهراجونی
ولی منتظریم که زودتر بیای و از عاشقونه هاتون نابتون واسمون بنویسی خانومی.
یه عالمه بووووووووس
میام می نویسم نازم....زودی میام می نویسم
هستی خانوم؟
نیستی خانوم ... کم پیدایی
هستم ولی دلتنگم!!!
یه ذره که دلم آروم شد از رفتن عشقم میام می نویسم فائزه جونم
ما نیز دلتنگ شما هستیم بانو...
ای جاااان
سلامنوشته های گوشه وبت رو خعلی دوس دارم
وبلاگت حس خوبی بهم داده
مرسی
vay kheyli ghashang bud matnet :)
وای تو چرا نمیای ؟ دلم برات ی . شده
من بیشتررررررر
چشمای نازت چطوره عزیزم ؟
خوبم فدای مهربونیات
زهرا کجایی اخه تو؟
زیر پای عسل بانو جونم
سلام زهرا جان خوبی ؟ کجایی ؟
باورت میشه محاله بیام نت بهت سر نزنم اما خاموش
می بینم نیستی میرم
زودتر بیا
الهی که هر جا هستی خوش باشی.
فدای تو دوست با معرفت
بهله دیگه مردم آقاییشون میاد سرشون شلوغه!
ای خدا من و آقایی رو هم به هم برسون که دیگه وقت نداشته باشیم بیاییم وبلاگ مردم نظر بدیم!
زهرایی دوست دارم بدونم تو که تا حالا منو ندیدی تصورت از من چیه؟مثلا من رو با چه ظاهری تو ذهنت تجسم میکنی؟
یه دختر ناااااااااااااااااااز و مهربون
کجایی؟؟؟؟؟؟!
نیستی؟!
پاتو بردار لیلایی! من همونجام
زهرای گلم چطوری؟؟؟ می دونم که خیلی بی معرفتی کردم... شرمنده ام...
کجاهایی؟؟ حال و احوال؟ اوضاع رو به راهه عزیزم؟؟ بیا بنویس... دلم هوای نوشته هاتو کرده
مرسی فنچم.میام می نویسم نازنین!
زهرا کجاااااایی ؟؟؟؟؟
نگرانتم یه سر بیا نت دیگه لطفا
الهی که هر جا هستی شاد باشی.
زیر پای شیوا جونم
مرسییییییییی
چرا آپ نمی کنی زهراجون؟
دلم واسه نوشته های قشنگت تنگ شده
احتمالا مشغول درس خوندن هستی. انشاءا... موفق باشی گلم.
منو هم دعا کنیا خانومی
وای نگو درس که یه کلمه هم نخوندم!!!!!!!!!!
تو دعام کن نازم
چرا آپ نمی کنی زهراجون؟
دلم واسه نوشته های قشنگت تنگ شده
احتمالا مشغول درس خوندن هستی. انشاءا... موفق باشی گلم.
منو هم دعا کنیا خانومی
زهرام چرا نیستی؟
الان میام می نویسم چرا!
زهرایی این دفه دیگه واقعا نگرانم کجایی آجی ؟؟
خوبی گلم؟؟!
الهی من فدای تو!
تا وقتی آبجی نگارو دارم خوب خوبم!
باران برای همه دوست داشتنیست
وتوهمان بارانی
کاش یه خبری از خودت میدادی !
شرمنده دوستم اصلاً وقت نشد
با قلبی سرشار از شادمانیها ازدواج فرخنده شما را با همسر گرامیتان از صمیم دل تبریک گفته امیدوارم این پیوند زناشوئی ،آغاز یک زندگی سعادت بخش و مقدمه هزاران کامیابی و شیرین کامی باشد
فدای تووووووو عاشقتممممممم
کامنتا رو تایید کردی!!!!!!!
باورم نمیشه!!!!!!
خداروشکر که هستی.
به خدا هروقت میومدم نت سر میزدم.
تو حلقه دعای لاله هم اسمت رو آوردم.
وای خوش به حال من که دوست به این ماهی دارم
زهرا باورم نمیشه اومدی
کجا بودی دختررررررررررررررر
زود بیا بگو
هر چند که تو اصلا بهم سر نمیزنی اما همین جام بگی من راضیم....
شیوای مهربونم باور کن بی معرفت نیستم واقعا؛ درگیر بودم و هیچ جا حتی ایمیل و فیس بوک هم نمیرفتم اصلا؛ یه مدت زیاد کامپیوترم تو کارتن بود! تازه دو شبه که اینترنتمون وصل شده...میام می نویسم همه چی رو و حتماً حتماً میام میخونمت.
دوستت دارم شیوای نازنین
باورم نمیشه اومدی زهراااااااا
کجا بودی دخترررررررررررر
زود بیا بگو هر چند که تو اصلا پیش من نمیای
اما همین جا بگو من راضیم
منتظرم
تا حالا کسی ب این سبک بهت تبریک گفته بود ؟؟؟(از ی کتاب دهه 40 پیداش کردم !)
زیارتتم قبول جیگر
شیطوووووووووون من
مرسی جیگرررررررررررررررررر