خدای من چه خاکی گرفته اینجا!
چه دلتنگم برای نوشتن...
انگشتانم چه بی قرارند...
حروف را اشتباه و درهم می نویسم از هیجان و پاک می کنم و دوباره می نویسم...
دو ماه ننوشتن کم نیست آن هم برای من!
حتی دستم به قلم و کاغذ هم نرفته این مدت...!
فکرش را بکن چه لبریزم...چه لبریز...
لبریز از حرف...لبریز از ناگفته های گفتنی و نگفتنی...لبریز از حسم...خدایا چه می گویم؟!
دستانم را بگیر...بگذار کمی آرام شوم و شمرده شمرده بگویم...
بگذار چشمانم را ببندم و فقط به تو فکر کنم...
به این مدتی که هزار هزار بار بیشتر عاشقم کردی،
آنقدر که هربار فکر میکنم اینجا که ایستاده ام دیگر نهایت عاشقی است،
اما تو باز دستم را می گیری و با خود به اوج می بری...
به اوج وصف نشدنی عاشقی..
عجیب عاشقم کرده ای....عجیب....
قلبم تند تند می زند...
رویایی یا واقعیت...؟ هنوز بعد از سه سال نفهمیده ام!
نخند! اینها که مهم نیست...
مهم این حسی است که قلمبه شده توی قلبم!
و زهرای تو که می خواهد بنویسد...
دوباره از نو...اما بیشتر...
آخر راستش را بخواهی باران عشقمان این روزها شدیدتر شده!
خیس ِ بارانم...
خیس ِ باران ِ عشق...
زود می آیم می نویسم...
می آیم و با این باران زلال، غبار از این خانه می شوبم...
خوشحالم که برگشتی اونم عاشقتر از قبل ....
الهی لحظاتت قشنگ باشن...
فدای تو مرسییییییی
زهرا جون کنکور چطور بود؟واسه ما که خیلی سخت بود
واسه ما هم خیلیییییییییی سخت بود ایشالا سال دیگه
با اینکه خیلی دیر اومدی اما خوشحالم که عاشقتر از روز قبل اومدی......
بیا زود بنویس از تولد عشقت و از روزایی که داشتی
قربونت برم آلوچه ی ماه من چشم حتماً
زود بیا
چشم نازنینم خوشگل من
سلام زهرای عزیزم
سلام بانوی عاشق
من همون مه آسا هستم که وبلاگ " هیس این یه رازه" رو ساخته بودم
اومدم بگم میخونمت
از فروردین یه وب ساختمو به دلایلی رمزدار می نویسم
من و عشقم هنوز با همیم
خدا رو شکر خدا با ماست
1 سال گذشت ! انگار همین دیروز بود که برای اولین بار وبلاگتو خوندمو عاشق نوشته هات شدم
عاشقانه هاتون پایدار عزیزم
وای عزیزم خیلی خوشحالم که دوباره می نویسی!
باورت میشه همه ی نوشته های پارسالتو یادمه تقریباً؟!
ایشالا که بزودی به هم برسید و تا ابد عاشق هم باشید و در کنار هم
بانو دعا یادت نره
رو چشمم
جون دلمممممممممم...زهرام کاش هی چ وقت قلم قشنگت زمین نمونه اینهمه عشق حیفه نوشته نشدن.. عزیز دلم الهی خیلی خیلی تا ابد عاشقیتون طول بکشه و یه ثانیه هم کم نشه ازت
جووووووونم پری مهربونم عاشقتم بووووووووووووووس
به به زهرا خانووووووووووووووووم!چه عجباااا....غیبت کبری به پایان رسیذ ایشالا!؟
البته از اون موقع که تین پستو گذاشتی تا الان ، خودش یه غیبت صغای استااااا
...بیا عزیزدلم دلمون برات تنگولیده شدییییییید....
میگمااااااا نه که از فرط کدبانوگری اینقدر کم پیدا شدی زهرایی!!!؟(نگاردر حال تصور یک عدد زهرا مشغول به تهیه و تولید انواع ترشی جات! مرباجات !شورجات!مارمالادجات!!!!)
به به زهرا خانووووووووووووووووم!چه عجباااا....غیبت کبری به پایان رسیذ ایشالا!؟
البته از اون موقع که تین پستو گذاشتی تا الان ، خودش یه غیبت صغای استااااا
...بیا عزیزدلم دلمون برات تنگولیده شدییییییید....
میگمااااااا نه که از فرط کدبانوگری اینقدر کم پیدا شدی زهرایی!!!؟(نگاردر حال تصور یک عدد زهرا مشغول به تهیه و تولید انواع ترشی جات! مرباجات !شورجات!مارمالادجات!!!!)
عزییییییییییییییییزم
آره نمیدونم چرا دائم در حال غیبت کبری و صغری و اینام؟!!
فدات بشم نگارم منم دلم برات تنگه پیش ما بیا خانوم دکتر
ای جونم از دست تو نگاری! نه بابا بلد نیستم اینجور چیزا رو مامان خدا خیرش بده به ما میده!
گهگاهی سفری کن به حوالی دلت ، شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد ...
سلام عالی بود خواستی به منم سربزن