باران عشق

!...روز و شب باران ِ عشق می بارد این حوالی

باران عشق

!...روز و شب باران ِ عشق می بارد این حوالی

خبر خوب و خداحافظی...

  

مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا

 

                        سایه ی او گشتم و او بُرد به خورشید مرا

 

                                           جان دل و دیده منم گریه ی خندیده منم

 

                                                                        یار پسندیده منم یار پسندید مرا

 

کعبه منم، قبله منم سوی من آرید نماز

 

                         کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا

 

                                               پرتو دیدار خوشش تافته در دیده من

 

                                                                  آینه در آینه شد دیدمش و دید مرا...  

از کجا شروع کنم؟! 

از تب و تاب لحظه های قرعه کشی یا از سیل اشک هایم بعد از آن تماس... 

از روز شماری و حالا لحظه شماری هایم یا از دلتنگی جدا شدن و بازگشت که از حالا در دلم حس می شود... 

عزیزانم...مهربان ترینانم... 

به دعایتان محتاج تر از همیشه ام... 

اینکه دعا کنید خدا قطره ای به من معرفت دهد تا به درک حضور برسم...تا دست پر برگردم... 

آری عزیزترینان من... 

خدایم دعوت کرده این بنده ی سراپا تقصیر را به میهمانی خانه ی خود... 

و ان شاءالله با دعای شما خوبان هفدهم فروردین راهی می شویم... 

من و همسفر زندگی ام تا در کنار خانه ی خدا دعاگوی تک تک تان باشیم... 

برای لیلا، پرنده خانوم، عسل بانو(پری) ،نگار، فنچ، فائزه، شهرزاد، ندا،مینا، میس لیلی، اسما، آلوچه(زهرا)، لاله، خانم خرمگس، مه آسا که نام زیبای تک تک تان را همین الان در دفتر یادداشتم نوشته ام کنار خانه ی خدا دعا میکنم...اگر عزیزی را از قلم انداخته ام به من بگوید حتما"... 

و یک خواهش... 

آن هم اینکه حـــــــــــــــــــــــــلالم کنید!   

شاید در این دنیای مجازی هم گاها" دلخوری هایی پیش آمده باشد...ببخشیدم و حلالم کنید...

با تمام وجود دوستتان دارم...خدا نگهدارتان باشد و به امید دوباره نوشتن و خواندن ها... 

 

پ.ن: از دست این دل که وقتی لبریز می شود چاره ای جز نوشتن ندارد!

اگر خواستید اینجا را بخوانید... 

به خدا می سپارمتان.

نظرات 35 + ارسال نظر
مرسده خانم جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:22 ق.ظ http://ye2khtare.blogsky.com/

سلاااااام سال نو مبارک..خوش به حال من که اولین کسیم اینجا بهتون تبریک میگم
خوش به حالتون امیدوارم یه روزی منم مثل شما زوج برم!
واسه منم دعا کنییییییییییییین..مرسیییییی

حتماً مرسده خانم.ایشالا به زودی

محراب جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ق.ظ http://www.birag.blogsky.com

سلام
خوشحالم که خوشبختید
برای من هم ذعا کنید

چشم حتماً دعا میکنیم.

سهراب جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ق.ظ http://p30rank.ir/?ref=36410

با سلام و خسته نباشید
اگه میخواین آمار وبلاگتون بالا بره (100%) به این سایت سر بزنید. مطمئنا خوشحال خواهید شد با آرزوی موفقیت برای شما

http://p30rank.ir/?ref=36410

[ بدون نام ] جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ

زهرا جان تو رهی هستی و دل منم داره لبریز میشه از اشک ... چه سعادتی ... دعوت شدین ...
محتاج دعاییم ...

نرفته دلتنگ برگشتنتون شدم بیای و باران عشق رو از اونجا برامون بیاری ....

عزیز دلم...اسم قشنگتو که ننوشتی برام...
ولی خدامون میدونه تو کدوم عزیزی و من برای تمام عزیزان اینجا با تمام وجود دعا میکنم...
....
بهداً نوشت!: از روی IP شناسایی شدی میس لیلی عاشق!
فدای تو بشم که همش یادت میره اسمتو بنویسی

خانوم خرمگس جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ

وای اشک تو چشمام جمع شد
خوش به سعادتت ...
دعا می کنم بهترین و با معرفت ترین سفر باشه برات
دعا می کنم لذت این سفر رو با تمام وجودت حس کنی ..
سفر قشنگیه قدرشو بدون ...
دعام کن ....

قربون چشمای بارونیت...قربون دل پاکت...
بهترین دعا رو کردی برام...ممنونم ازت...
بازم دعام کن و مطمئن باش که بیادتم...به یاد دو تا دل پاک و عاشق...واستون از خدا بهترین رو میخوام...

نام آشنای تو... جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ

شیدا شدم...
دست‌ات در دست من است
و
دل توی دلم نیست!
و دلم بی تو خزر است...
به آبهای آزاد راه ندارد!
انتخابی ندارم؛
شب گیسوانت سایه افکنده
بر تمام زندگی‌ام...
شب ادامه گیسوان توست بر صبح تنت...!
کنار این‌ همه باران
کاش تو بودی و
غم‌ات این‌همه نبود!
باران بی‌فایده می‌بارد دلتنگی هایم
تمام نمی‌شود...
هزار سال است که دوستت دارم
به تر و تازگی روز نخست!
پس بخند عزیزترینم...
که لبخندت یک اصل ضروری است
برای پایان زمستان
برای رویش گلها...
برای من که دوستت دارم کمی ستاره و باران بفرست...
و کمی «دوستت دارم»

کجایی همسفر که برایت « دوستت دارم » بفرستم؟!
بیا که دلم بی تاب است...
بیا که بار سفر نبسته ایم هنوز...
بیا که دلت را میخواهم دل پاک و مهربانت را...
بیا که چشمان عسلی رنگت را میخواهم و غرق شدن در عمق نگاهت را...
بیا عزیز دلم...بیا همسفر...

م ر ی م جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ

شما را به ِ حق ِ خود ِ خدا...برای من دعا کنید...که الان...طوفان غمم
ممنون گل ِ نازم
سفر بی خطر..و پر از خاطره

چشم عزیزم.برای مریمی که نمی شناسمش ولی خدا خوب می شناسدش و از دلش با خبره...
بیادتم عزیز و دعاگوی تو...

ندای محسن جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ

حدسم درست بود
پس بهم جایزه بده دیگه
برای منوو محسنم (مخصوصا محسن)خیلی دعا کن به آقا آیت هم بگو دعامون کنه
انشاا...به سلامتی برین وبرگردین
والبته خوشابه سعادتتون

بله خانوم زرنگ و باهوش!
چشم حتماً واستون بهترینا رو میخوام

الوچه جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ http://www.entezare90.blogfa.com

خصوصیت رو چک کن عزیزم

رو چشمم نازم

somy جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:04 ب.ظ

اسم منو یادتون رفت؟
خو ببخشید که من دوس جونتون نیستم اما دلم خواست که برای منم که شدیدا محتاج دعایم دعا کنی به خدا بگو سمیه گفت آخه نوکرتم چرا اینقدر با احساسات من بازی میکنی! بگو من که بهش توکل کردم توی اون زمینه بگو....نه ولش کن خودش میدونه .فقط بهش بگو سمیه سلامت رسوند بگو خیلی دلش گرفته و ...بازم توکلش به لطف تویه..بگو داره از تنهایی میمیره ..کمکش کن.
اگه دوست داشتی و وقت کردی ممنون میشم برام دعا کنی .بوس

سمیه جان همین الان اسم قشنگ شما رو هم نوشتم و قول میدم دعا کنم و به قول خودت که خدا از دلت باخبره و میدونه چی میخوای منم بهترینا رو برات میخوام
فدای دل بی تابت بیادتم سمیه جان...

نگار... جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ

وااااای خدای من ....چه قدر عالییییی زهراییم....خوش به سعادتت آجی....به خاطر اون دل پاکته که طلبیده شدی...مطمئن باش ای میشه یکی از قشنگ ترین سفرای زندگیتون...عمره دانشجویی معرکه است ...منم ۲ سال پیش قسمتم شد...یادش بخیر ...معنویت و خلوص تو این سفر موج میزنه ..واقعا جوش متفاوته... زهرایم تا اسمونا براتن از غمد ای خوشحالم ..و همچنین برا همسفر عزیزت ...شاید
این سفر بتونه یه کم از داغ بزرگی که دیدنو تسکین بده...آرزو میکنم تو لحظه لحظه این سفر تو اوج باشین ....التمااااااس دعا آجیم ...میدونی چه ذوقی کردم اسممو تو دفترچت نوشتی عزیزدل؟
از الان دلم پر میکشه برا اولین پست بعد از این سفر آسمونی....
به سلامت عزیز دل ..دلم برات تنگ میشه ...مواظب خودت باش...
به یاد نگار باشیاااااااااا آجی....دعا کن دوباره قسمت نگارم بشه که باحمیدش بشه مهمان سرزمین نور...

نگارم...
عزیز دلم...
دعام میکنی که قدر بدونم این سفرو؟ دعام میکنی مثل خودت اونجا که رفتم دست پر برگردم؟ دعام میکنی از اون معنویت و خلوصی که گفتی منم بهره مند بشم؟
فدای مهربونیات بشم...دعا میکنم...بهترینا رو یخوام برات...انتقالی آقا حمید...عروسیتون...خوشبختی و عاقبت بخیریتون...و اینکه ایشالا دو تایی با هم برید حریم یار...
منم دلتنگتم از الان مراقب خودت باش...

مه آسا جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ب.ظ http://hiiis-raze.blogsky.com/

الهی فدای مهربونیات بشم من
خیلی خوشحالم عزیزم
ممنون که به یادم بودی
سفر خوبی داشته باشی کنار همسر عزیزت

ممنونم مه آسای عاشق و مهربون! بیادتم و دعام کن

معصومه جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ب.ظ

سلام عزیزکم


خیلی وقته وبت رو می خونم ...

حالا که مسافره خانه خدایی نتونستم سکوت کنم ...

اگه قابل بودم نایب الزیاره ما هم باش گل نازنینم ...

دعا کن که خدا به دل عاشقم نگاه کنه و عشقمو به سرانجام برسونه ...

معصومه جانم اسم شما هم توی لیستم نوشته شد!
خدا از دل پاک و عاشقت با خبره منم فقط سفارشتو میکنم و برات بهترینا رو میخوام...
مرسی که میای اینجا عزیزم خوشحالم کردی

حبه ی انگور شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:18 ق.ظ


خدایا تو خودت می دونی اشکهایم نشانه چیست .

پس در این دل شکسته به دنبال چی هستی

که هر لحظه غمی را بر آن ارزانی می کنی

خدایا تو خودت میدونی دنیای من با تو معنی پیدا می کنه

پس چرا همیشه منو در برزخ زندگی بدون راهنما قرار میدی ؟

خدایا تو خودت از سر درون خبر داری و می دونی

این بنده نمی تواند شکرت را به جای آورد

پس راحتش کن تا در این شرمندگی نمونه.

خدایا ای یگانه محبوب دل غمگینم !

چه روزهایی برای تو گریستم و تو چشم بر اشکهایم بستی .

چه شبهایی با تو سخن گفتم اما تو مرا بدون پاسخ رها کردی .

چگونه ای .......؟

من هنوز در حیرتم که بهانه های این دل شوریده برای پیوستن به تو چیست ؟

با همه بدیهایم سوی تو آمدم تا مرا باز مورد رحمت خود قرار بدی .

خدایا تو را به غروب جمعه که یاد آور حجت توست مرا رها نکن .


من بی تو هیچم
فلشته ی مهلبونم واسم خیلی دعا کن...الان که شماها دالین میلین دل من بیشتل ار همیشه گیفته یاد سفل خودم افتادم ۵ سال پیشدلم الان تنها جاییو که میخاد حرم امن خداست تنها کسیم که بیشتل از همه میخاد خدای مهلبونم...دعام کن نفس

اشک تو چشمام جمع شد آخه حبه ی من...قربون دل گرفته ات...بخدا خیلی بیادتیم دو تایی...ایشالا دوباره قسمتت شه عزیز دلم...ناز من...نبینم غصه بخوریا...دل زهرا می گیره...من دلم اون گیلاس شاد و شیطون و با نمکمو میخواد...
مراقب خودت باش نازم...
اونجا واست نماز میخونم و برای خوشبختیت کنار خونه خدا با تمام وجود دعا میکنم...
تو که دوست دو تایی مونی حسابت جداست دیگه!
توی دلمی گلم

حبه ی انگور شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ق.ظ

خدایا ...

در این دنیای خاکی دلهایمان پر از لکه های سیاه معصیت است

که فقط بخشش بیکران توست که

این لکه های سیاه را به نور و روشنایی تبدیل خواهد کرد.

خداوندا ،

در حضور تو آرام می گیریم و اعلام می کنیم که تو ،

تنها خدای این عالم ، حاکم این جهان ،

قادر مطلق و زمامدار بی چون و چرای خلقت هستی .

در حالی که به قدوسیت مهیب و جلال عظیم تو می اندیشیم

و در قدرت بی کران و حاکمیت مطلق تو تعمیق می کنیم ،

ترس تو را در دل خود جای می دهیم ،

ترسی آکنده از عشق و احترام .

ترا به دلیل شخصیت بی نقص ، حکمت بی پایان ،

و عدالت مطلقت ستایش می کنیم

و به خاطر رحمت جاودان ، فیض بی همتا ،

و خشم عظیم تو در برابر گناه ، تو را می پرستیم .

در دل خود سر تعظیم فرود می آوریم و

در حالی که زیبایی خیره کننده و شخصیت جذاب تو را می ستاییم

در برابر تو زانو می زنیم و اعتراف می کنیم

که بزرگترین نیاز ما

دستیابی به مکاشفه ای عظیم از وجود تو

و محبت پیمایش ناپذیر توست .

از تو فروتنانه می خواهیم که این نیاز را در ما ببینی .

دعای ما این است که :

طریق خود را به ما بیاموز تا تو را بشناسیم و در حضور تو فیض یابیم .

از تو سپاسگذاریم که

درخواستهای صادقانه و قلبی ما را پاسخ خواهی داد ،

ای خالق محبت

چه زیبا با خالقت سخن میگویی عزیز دل...
تنها سکوت میکنم به احترام عظمت این کلمات...
دعایم کن...

لیلا شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ http://www.shahzadeyegolesorkh.blogfa.com/


شبی با کاروان اشک تا شهر دعا رفتم

وز آنجا با ملائک تا حریم کبریا رفتم

به بال جذبه ها پرواز کردم بر سر کعبه

به سعی دل ز مروه اشک ریزان تا صفا رفتم

هوای نفس را کشتم دل از مهر جهان کندم

زدنیا دیده بستم وز تعلق ها رها رفتم

رسیدم تا دل باغی پر از گل های مهتابی

به کوچه کوچه آن باغ با عطر دعا رفتم

چه میپرسی ز پروازم که من خود مست این رازم

نمیدانم کجا بودم نمیدانم کجا رفتم

اشک ریزان تا صفا رفتم...
چقدر زیبا بود لیلای من...

لیلا شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ب.ظ



واااااای....زهراااا!!!!
خدا چقدر دوست داره!
خوش به حالت
نمی دونی چه بهشتیه مدینه
چقدر منقلبت می کنه مکه
از همین الان دارم غبطه می خورم به چیزایی که من تو سن کم دیدم و نفهمیدم
و تو با این همه آمادگی می بینی و درکشون می کنی.
باید همشو بنویسی که نوشتنی اند.
بنویس تا بمونه
هر ثانیه ش رو بنویس که قد هزار سال حرف داره.
چقدر خوبه که همسفرت همسفر همیشه ی زندگی ته
خدا گذاشته بود با یه همسفر خوب دعوتت کنه.
فعلا همین کامنت و داشته باش تا هفدهم بازم برات می نویسم.
راستی...
شماره موبایلت عوض شده؟
این که من دارم آخرش 99ه!
اگه تغییر کرده برام تو نظر خصوصی بذار لفطا!!!!

لیلام اینطوی میگی بغض تو گلوم سنگین تر میشه...آخه من کجا اونجا کجا؟ واقعاً نمیدونم با این کوله بار سنگینی که رو دوشمه و این دلی که زرق و برق دنیا رو دیده و این من چطوری دعوت شدم؟
شاید قراره آب بشم از خجالت...
خدای من...یا ارحم اراحمین...
می نویسم اگه خدا بخواد لیلای من...
یادته تو هم نوشته بودی؟
یادته دفترت یه مدت دستم بود؟
یادته نوشته بودی مُحرم شدن حس غریبی داره...یادته از مسجد شجره نوشته بودی؟
به قشنگی قلم تو نمیتونم بنویسم ولی می نویسم تا بمونه واسه این ذهن فراموشکار...
خدای بزرگ و مهربونمون حتماً ایشالا شما رو هم دوتایی با همسفر آینده ات دعوت میکنه...ان شاءالله...
کنار خونه ی خدا واسه خوشبختیت از ته دلم دعا میکنم ناز من...
آره لیلایی...اونو قطع کردن از بس صحبت کردم و قبض ندادم!
الان میام واست میذارم شمارمو مهربونم

آوا یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ق.ظ http://www.love-sound-88.blogfa.com

سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که همچین سعادتی نصیبتون شد
اینو تو زدنگیت به فال نیک بگیر
دعا کن که قسمت تموم آرزومنداش بشه .
ضمنا ! میدونم که تازه واردم ولی خوشحال میشم اسم آوا رو هم کنار اون لیست اضافه کنی . شدیدا محتاج دعام .
قربونت بشم که قابل دونستی و اومدی وبم .
مواظب خودت باش مهربون

آوای عزیزم...همین الان اسم قشنگ شما رو هم توی دفترم نوشتم!
بیادتم عزیزم...

آبی تر از آسمان یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ب.ظ http://www.manaztoporam71.blogfa.com

عزیز م ... چه سعادتی نصیبت شده ...

یاد من و ... هم حتماْ باش

التماس دعا
قربان توووووووووووووو

هستم عزیزم! شما که جای خود داری دوست واقعی من!

لیلا یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ

مطمئنم که لیاقتش رو داشتی که دعوت شدی...
می دونی...یه جور خاصیه...آدم مات لحظه هاست انگار...
یادم نمی آد تو کدوم دفترم نوشتم و چی نوشتم اما اگه تو یادته همونی که اون موقع نوشتم به حسم نزدیک تر بوه.اما حتما برات می نویسم چندتا از چیزایی که منقلبم کرد رو( فردا شاید)
از شماره ممنون!

مات لحظه ها بودن رو تو کربلا تجربه کردم...هنوزم که فکر میکنم احساس میکنم یه خواب بوده! یه خواب شیرین...و چه حسرتی میخورم از لحظه هایی که گذشت...حالا می ترسم نکنه این سفر هم خواب باشم؟!
دعام کن لیلام...

گل ی جان دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ق.ظ http://goleyjan-o-golagha.blogfa.com/

سلام زهرا جان

سال 9ت مبارک!

توی هر وبی که میرفتم اسمی از اینکه کسی میخواد بره خونه خدا ندیدم!اما الان که داشتم کانتای خرمگس جونو میخوندم دیدم واست نوشته خوش به سعادتت که عازم خونه خدایی(همچین چیزی نوشته بود فکر کنم،حضور ذهن ندارم)بهر حال : از اینکه میخوای بری زیارت خونه خدا خوشحال شدم ، امبدوارم سفری خوبی در پیش داشته باشی
من این سفرو تجربه کردم!تو سن17سالگی !یعنی 2سال پیش ،عید سال 88!واقعا حس نابیه!
وبتو خوندم وقتی دیدم اینو نوشتی بغض گلومو گرفت!اون یکی وبت که از حمزه نوشته بودی عکس کعبه رو دیدم اشک از چشام سرازیر شد!
موهای تنم سیخ شد از اینکه خونه خودا رو تو 1 وب دیدم!
گلم ایشالا به هرچی که میخوای خدا تو اینسفر بی نصیب نذارت!
واسه ما هم دعا کن!محتاجم به دعا!
از همین الان زیارتت قبول

گلیجان گل و مهربون!
مرسی که اومدی و خوندی و مرسی از این دعاهای قشنگی که کردی...
ایشالا بتونم مثل شما اون حس های ناب رو تجربه کنم و با یه کوله بار پر از خیر و دعاهای مستجاب دوستانی چون شما برگردم...

میس لیلی دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ

میگم زهرایی مرسییی که این همه وقت گذاشتی برام و حتما اون ادرس رو میدم به شریک ...

مگه شما خبر نداری که مستر من معاف شده به خاطر چشماش ...
واسه همینه که میگه خیلی سختی کشیدم لحنش شوخیههههه ....

ولی وااای ایت سربازی سختی داشته هاا خدایییی

الهی که به حق پنج تن عمل لیزیکش به خیر و سلامتی باشه و چشماشون خوب خوب خوب بشه...الهی آمین

لیلا دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 ب.ظ

برای حریم یار نظر گذاشتم قبل از رفتن بهش سر بزن

یه ساعته جلوم بازه و هر چی می خونمش سیر نمیشم...
مرسی که نوشتی لیلام...
تورو خدا دعا یادت نره...دعا برای اینکه قدر بدونم لحظه ها رو...
دعا برای اینکه بفهمم...ببینم اون چیزایی که تو با دل پاکت دیده بودی مثل حمزه...دعا کن چشمامو باز کنند به حقایق...دعا کن آدم شم...

بانوی افسانه شخصی سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ http://afsaneye-shakhsi.blogfa.com

سلام
خوبین؟سال نو مبارک باشه...
من از وبلاگ دکتر شیری اینجا رو پیدا کردم.پیشاپیش می گم زیارت قبول باشد.لطفا من را هم دعا کنید،زیاد....
یا علی

سلام.ایشالا قسمتمون بشه حتمــــــــــاً!

الوچه چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ق.ظ http://www.entezare90.blogfa.com

زهرام امروز انتظار تموم میشه......خدا پشت و پناهتون باشه گلم

آبی تر از آسمان چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:28 ب.ظ http://www.manaztoporam71.blogfa.com

فکر کنم ک پرواز کرده ای تا کنون ...

سفرت بی خطر ؛ همرا با سلامتی خودت و هم سرت

دلم برات تنگه

زود برگرد ببینمت

چی بگم فائزه ام؟
اون یکی وب رو خوندی؟

پرنده خانوم شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ

واااااااااااااااااای خانومی:((
من خیلی دیر رسیدم:((
شرمنده:(
خیلی مشغول بودم این مدت

خیلی خوشحال شدم از اینکه این خبر خوب رو توی بلاگت خوندم
حتما الان توی خونه خدایی
از طرف من هم خدارو ببوس
عزیزممممممممممم
خیلی ممنون که به یاد منم بودیخیلی مرسییییییییییی، میدونی، الان توی این موقعیت به دعای مهربونت خیلی نیاز دارم
ازت ممنونم دوستم
امیدوارم سفر به یادموندیی در کنار همسری عزیزت تجربه کنیوحتما هم که همینطور خواهد بود:)

راستی من این عکس بالای صفحه رو تازه دیدم
چه خوشگله...دستای دو تا عاشق

عزیزم دعا کن برم انقده براتون دعا میکنم که خدا میدونه!
دلم خیلی شکسته...ساکامون گوشه ی اتاقه...

الوچه یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ http://www.entezare90.blogfa.com

زهرام کجایی عزیزم؟؟؟؟؟؟ بیا بنویس شاید دلت آروم بگیره عزیزم.....دلم واست تنگ شده

میخوام بنویسم اما...
دلم خیلی گرفته...اصلاً شکسته...چی بگم...

شهرزاد یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:38 ب.ظ

وای خدای من باورم نمیشه یعنی الان زهرای ـ من مکه ست ؟؟ ای خدا چه بی سعادتم که انقدر دیر رسیدم ............... زهرا واقعا؛ اون اسم ـ منه که توو دفترچه نوشتی ؟؟ یعنی برای من و عشم هم دعا میکنید ؟ زهرا انقدر هول و گریه آلود خوندم که نفمیدم آیتت هم کنارته یا نه ؟؟ اگه باشه که تو خوشبخت ترینی دختر ............... الهی دورت بردم که انقدر پاکی
الهی دورت بگردم که اشک هات انقدر پیش خدا حرمت داره
الهی دورت بگردم که عشقتون اقنرد برا خدا عزیزه .....
یعنی من الهی دورت بگردم زهراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا :بغــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل وای خدا چقدر دلم میخواست شمارت رو داشنم همین الان بهت زنگ میزدم دختر .......

شهرزادم دلم ریخت با خوندن این کلمات...قرار بود الان مدینه باشم ولی...دعا کن گفتن یا اردیبهشت یا تابستون...دعا کن زودتر برم که یه عالمه دعات کنم...

جوجو یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ http://royayeparvaz1925.blogfa.com/

سلااام زهرا جان . خواننده خاموش وبت بودم و چقدرررر خوشحال شدم وقتی دیدم عازم خونه خدایی ...
همه چی درست میشه عزیزم ناراحت و دلتنگ نباش . حتما حکمتی بوده . متاسفانه روابط ایران و عربستان داغون شده و خیلی سر این چیزا اذیت می کنن
دیر و زود داره و سوخت و سوز نداره ایشالاا ... حل میشه این مشکل به امید خدا :قلب

سلام عزیزم...مرسی که نوشتی و با نوشتنت آروم کردی دلمو...
دعا کن که خدا دعای دلای پاک رو زودتر مستجاب میکنه...

صهبا دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ

سلام گل نازم ...

حرفی نیست و نمی خوام بزنم که آرومت کنه ... که درک حال این روزات برای هیچ کس جز خودت قابل هضم نیست ...

فقط یه جمله ...

هر حالی برای مومن حال بندگی خداست ... چه شما این روز ها توی مدینه بودی و چه اینجا ... خدا توی اون خونه نبوده و نیست که غصه ندیدنش رو بخوری که امید دارم به همین زودی ها زیارتش نصیبت می شه ...
اما جا موندن و سوختن گاهی انقدر نزدیکت می کنه که رفتن و دیدن و ممکنه دورت کنه ...

همین که سرتو بگیری و رو به اسمون بهش بگی که راضی ای به رضاش برات از هزار تا سفر حج غیر مقبول مقبول تره گل من ...

خدا پشت و پناهت

بغض کردم و اشک ریختم با خوندن این کلمات...
الهی رضاً برضاک...
ولی سخته خودت که میدونی...سخته عزیز دل...سخته...

جز تو تمومه دنیا پر دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 ب.ظ

عزیزکم.. ایشالا خیلی زود نوبتتون میفته.. خوشحال با گوشی باهات در ارتباطم زهرام..

دعا کن پری م...چشمام خیسه...
مرسی واسه اس ام اسات مهربون...

مه آسا سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ

سلام عزیز دلم
من به خاطر یه اتفاقی صلاح دیدم وبلاگمو حذف کنم!!
نگران نشو اتفاق بزرگی نبود ولی باید این کارو میکردم
فعلا قصد نوشتن ندارم!
ولی هر وقت بتونم به وبلاگت سر می زنم
لحظه هات پر از عاشقانه های ناب ..
زیارتتم قبووووول
زهرا جونم خیلی واسه منو عشقم دعا کن.حال هر دوتامون بده
دعا کن خدا کمکمون کنه
دوستت دارم

عزیزم دعا میکنم مشکل خاصی پیش نیومده باشه و ایشالا بزودی حل بشه.
زود بیا بنویس که دلم تنگ میشه واسه نوشته هات...

فائزه سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ http://www.manaztoporam71.blogfa.com

آخی ... زهرا جان من الان فهمیدم چی شده؟!؟ چه بد ... اکشال ندالخ دخمل ... ایشاالله زود زود می ری ... نگران نباش .... خدا هیشکی رو از خونه نمی رونه ...

سلام برسون گلم

دعا کن فائزه ام...خیلی دلم گرفته...دست و دلم به هیچ کاری نمیره...

فائزه چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.manaztoporam71.blogfa.com

چشم ... الهی ک هر چه زودتر به خواسته ت برسی گلم
بوس

مرسی نازنینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد