باران عشق

!...روز و شب باران ِ عشق می بارد این حوالی

باران عشق

!...روز و شب باران ِ عشق می بارد این حوالی

ششمین قطره باران عشق

به مناسبت بیست و هفتمین روز دی ماه... 

روز زیبای تولدت... 

روز خوشبختی من! روز حیات من! روز به دنیا آمدن من!!! 

درست که هفت سال بعد به این دنیا آمدم اما... 

آن روز در حقیقت به دنیای عشق آمدم! 

همان لحظه عاشقت شدم!!! 

همان لحظه که چشمانت...وای...چشمان زیبایت را گشودی... 

من مُردم!!! من غرق شدم در اقیانوس بیکرانشان... 

من...من...من هزار بار مردم و زنده شدم... 

من عاشق شدم... 

و حالا... 

مرد ِ بیست و هشت ساله ام کنار من است...در آغوشم...در این روز زیبای آغازش... 

بیا بخندیم! بیا! 

چگونه شادی کنم؟ چطور بخندم از ته دل؟ اصلاً میخواهی جیغ بزنم؟!!! 

  

وای عزیز دلم... 

چطور هدیه ات را بدهم؟ 

هدیه ای که آنقدر کوچک است و ناقابل که... 

میترسم عشقم را نشان ندهد... 

اما میدانم تو آنقدر بزرگواری،آنقدر دلت دریاییست که خیالم راحت می شود...  

با ذوق کردنت به آتشم میزنی!!! 

میدانم بخاطر دل من است بیشترش... 

اشک در چشمانم حلقه میزند اما زود پنهانش میکنم... 

تو حتی از کاغذ کادو اش،از روبانش،از همه چیزش تعریف میکنی و من... 

من دل توی دلم نیست که خوشت می آید یا نه... 

 

وقتی بازش میکنی و معصومانه تر از همیشه نگاهت به نگاهم دوخته می شود و میگویی وای زهرا چرااا..، 

دلم میخواهد هق هق گریه کنم! 

دلم میخواهد سرم را به سینه ات فشار دهم و بمیرم... 

تعریف ها و تشکر هایت تمامی ندارند و من... 

من یک عالمه حرف آماده کرده بودم اما... 

همه شان یادم رفت!

... 

آن روز و آن شب و آن لحظه های شیرین گذشتند و من در حسرت تکرارشان هستم... 

دلم میخواهد بیست و هفت دی سال آینده زودتر برسد و جبران کنم... 

دلم میخواهد سال آینده که همخانه ی همیم برایت سنگ تمام بگذارم... 

دلم میخواهد...دلم میخواهد... 

دلم هزار چیز میخواهد با تو...برای تو...فقط و فقط برای تو عشق ناب من! 

 

پ.ن(پیامک نوشت!!!): 

پیامک شب میلادت که نصفه نصفه برایت آمده بود را اینجا میگذارم تا بخوانی: 

 

نازنینم... 

ببین خدا برای جشن میلادت چگونه الماس ها و مروارید هایش را به زمین میریزد؟! 

گل زمستانی ام... 

ببین قلب زمین را که چه گرم و پر شور میزند و آغوش مهرش را به روی آسمان گشوده است؟! 

امشب و فردا چشمان زمین به آسمان دوخته شده است تا نظاره گر هبوط آسمانی ات شود فرشته پاک و رویایی ام... 

و تو آمدی و پاهای لطیفت را روی زمین گذاشتی و چشمان عسلی رنگ محشرت را گشودی... 

آری تو آمدی...و من تا خود خدا اشک شوق و شادمانی میریزم و با هر نفسم هزاران بار خدایمان را شکر میگویم که تو را به این دنیا آورد و زمستان را با آمدنت بهار کرد... 

خدایا...خدای خوبم... 

ممنونم که آیتت را آیتم کردی...ممنونم بخاطر این آفریده ی نازنینت آفریدگار خوب من... 

آیتم تولدت تا خود خدا مبارک... 

زهرای تو...

نظرات 17 + ارسال نظر
سمیه جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ب.ظ http://s-s85.persianblog.ir/

سلام
من مشهدم!!
اگه شمام مشهد هستین بگین که شماره و آدرسو تقدیم کنم

نه عزیزم...حیف شد! ما تهرانیم

**آرامشَمی...همَشی** جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ

زهرای ناز ِ آیت و من
ببین
دقیقا اینجا :
""‌دلم میخواهد سال آینده که همخانه ی همیم برایت سنگ تمام بگذارم...""
دقیقا اینجا جمله که تموم شد ناخداگاه براتون زیر ِ لب گفتم : الهی آمین..بعد یهو یاد ِ خودم و مَرد ‌ِ خودم افتادم و گفتم خدایا سال ِ دیگه هممونو با عشقامون ببر زیر ِ یه سقف.سالم و سلامت. الهی آمین.
ماهکم تولد ِ آیت ِ عزیزت
گل ِ تمام ِ فصلهایت تا اسمان مبارک باشه ماهم
مهربونم الیهی که تا ابد به پای هم و برای هم شاد و خوشبخت زندگی کنین
بببببببببببببوسی زهراییم

مانای ناز داجودی و من!
قربون دل مهربونت بره زهرا با این دعاهای قشنگت!
الهی آمین مخصوصاً برای مانای گلم

محیا همسر محمد مهربون جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ http://elahe6920.blogfa.com

سلام عزیز دلم...چقدر خوشحال شدم که سر زدی
و همینطور از آشناییت خوشبختم
بازم سر بزن

سلام مامان کوچولو!
ممنونم...لطف داری حتماً میام عزیزم.
راستی مرسی واسه رمز محیا خانومی

جز تو تمومه دنیا پر جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ



وای خدای من زهرا ارامشی که تو داری به نظرم برای همسرت بهترین هدیه ست.. مبارک جفتتون باشه این روز قشنگ..

پری من...
پــــــــــــــــــری من...
عســــــــــــــــــــل بانوی من...
صدامو می شنوی؟
صدای قلبمو چی؟
می شنوی؟
گلم...گل قشنگم...نمیدونی چقدر بیادتم و به فکرت...
پستت رو چند بار خوندم اما نشد که بنویسم...یعنی....
حرفات انقدر حرف دل منم بود که فقط اشک ریختم.....
پریم...پری ماهم...
آقاییت میاد بزودی ماهم...
برای هر دو تاتون دعا میکنم که این روزا رو صبر کنید و با قدرت معجزه گر عشق این روزا رو پشت سر بذارید...
توی قلبمی پری ِ زهرا

الوچه شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ق.ظ http://www.entezare90.blogfa.com

دلم هزار چیز میخواهد با تو...برای تو...فقط و فقط برای تو عشق ناب من!
ایشالا هر چی تو دلته و هر چی دلت میخواد واسه عشقت عاشقونه بسازی عزیزم.
ایشالا خیلی زود همخونه بشین و لحظه های قشنگتون رو اونجا جشن بگیرین.
تولدت عشقتم ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰بار مبارک عزیزم

الهی من قربون تو آلوچه ی مهربونم برم که انقدر ماهی
مرسی واسه دعای قشنگت نازم

محیا شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام عزیزم
پست بی حالی مال زمانیه که هنوز نمی دونستم باردارم
نمی دونم چرا هر چی پست جدید می نویسم این پست بی حالی از جاش تکون نمی خوره
شما باید پستای زیریش رو بخونی
سلام و سلامتی جدیدترینشه

وای خدا رو شکر!
ایشالا همیشه هر دوتون صحیح و سلامت باشید و همینطور بابای نی نی!

شهرزاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:38 ب.ظ

وای الهی دورت بگردم زهرا جون که انقــــدر مهربونی ٬ واقعا خوش به حال آیت به خاطر داشتن ـ مهربانویی چون تو :* تولد ـ عشقت رو بهت تبریک میگم هر چند دیر کردم مثه همیشه :(
از ته دلم میخوام سال دیگه توو خونه خودتون یه جشن ـ خاص و حسابی بگیرین واقعا آرزوی قشنگیه :قلــــــــب زهرا ان شالله هزار سال تولدش رو کنارش بهش تبریک بگی :بغــــل

ای شهرزاد نازنازی من!
مرسی واسه دعای قشنگت مهربونم
همچنین تولد آقا شهریار شما مبارک باشه شهرزاد نازم

شهرزاد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ب.ظ

دارم دوباره مینویسم زهرا اما نه به اون جزئیاتی که اول نوشتم فکر کنم !
راستی زهرا عکس هدیه آیت رو نمیذاری :دی ؟

اِ ‌نه کامل بنویس!من کامل میخوام!!!
شهرزادم عکس نگرفتم الانم پیش آقامونه...روم نمیشه بگم بهش عکس بگیره!!!

علی شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ

آروم باش ! با توکل و تفکر که او زودتر از تو دست به کار شده ، سپس آستین ها را بالا بزن ، آنگاه دستان خداوند را می بینی .

علی شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ب.ظ




دلم همچون آسمان، پر از ابرهای بارانی است، ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض چشمانم بشکند...

ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت ویرانه دل ماست که با هرنگه تو صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت...

تو میروی و من فقط نگاهت میکنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است...

ندای محسن شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ

نگران من نباش
زنده ام
میگگذرونم
قول میدم زود بیام همه چی رو بگم

تو که منو کشتی ندا!
منتظرم..

آبی تر از آسمان یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ http://www.manaztoporam71.blogfa.com

سلام زهرای ِ آیت
تولد ِ عشقتو به هر دو تو ن تبریک می گم ! انشاالله 100... سال بعد کنار هم باشید و برای هم

سلام به روی ماهت!
مرسی نازنینم

رها یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ب.ظ

بیا پرده را بکشیم من با یک جراغ شب را انکار میکنم تو با لبخند ثابت کن که روزی این چنین روشن هرگز ندیده ایم با امدنت همیشه بی پروا تمام هستی من فتح میشود..........وبلاگت ارامش بخش عزیزم..

ممنونم عزیز دل

نگار... دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ

سلاااااااااااام زهراییییییییییییییم
دلم خیلی برات تنگولیده بود آجی...
تولد اخاییتون مبارکااااااااااا...ببخش که اینقدر دیر شد نازم...ایشالا ۲۷ دی ۱۳۹۰که صفحه ی وبلاگتو باز کنم نوشته باشی از یه روز پر شور و پرخاطره ..اونم زیر سقف خونه ۲ نفرتون ...
الهی آمین...
عزیزمی زهرا جونیییییم

الهی من فدای تو نگااااااااااااااااااااارم
مرسی از دعای قشنگت آجی مهربونم
عزیز دلمی تو!
هزار تا بوووووووووووس

نگار... دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ب.ظ

سلاااااااااااام زهراییییییییییییییم
دلم خیلی برات تنگولیده بود آجی...
تولد اخاییتون مبارک...ببخش که اینقدر دیر شد نازم...ایشالا ۲۷ دی ۱۳۹۰که صفحه ی وبلاگتو باز کنم نوشته باشی از یه روز پر شور و پرخاطره ..اونم زیر سقف خونه ۲ نفرتون ...
الهی آمین...
عزیزمی زهرا جونیییییم

اقدس خانوم دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

تولدشون مبارک باشه ...

مرسی عزیزم

شهرزاد سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ق.ظ

:بغــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل

ای جاااااانم
منم بغل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد