باران عشق

!...روز و شب باران ِ عشق می بارد این حوالی

باران عشق

!...روز و شب باران ِ عشق می بارد این حوالی

پنجمین قطره باران عشق

چه جالب! 

پُست ِ پنجم...پنجمین قطره باران عشق...پنج ماه گذشت... 

پنج ماه از اون ۱۱ مرداد رویایی گذشت... 

باورم نمیشه... 

چه زود... 

چه شیرین... 

وقتم کمه برای نوشتن ولی لبریزم... 

لبـــــــــــــریز  ِ لبریز... 

از حرف...از خاطره...از این روزا...از عشق... 

آخ عشق...چقدر این کلمه دنیام شده...زندگیم شده...روز و شبم شده... 

دلم میخواد بنویسم...از عشقمون...از عشق قشنگ و پاک و آسمونی مون... 

از روزای تبدارمون که در حسرت هم بودیم... 

از روزای خیال انگیز همسر شدنمون... 

وااااای...همســر؟ درست میگم؟ 

تو همسر منی؟ 

آی خدا...خـــــدایا شکـــــر...من انگار هنوزم فکر میکنم خوابم.... 

آخه چطور باور کنم؟ 

همدمت بودم...همنفست...همزبونت...همراهت...حتی هم دانشگاهی و همکارت! 

اما حالا...یه هم  ِ دیگه اضافه شده... 

همســـــرت! 

آره من همسرتم و هنوز باورم نمیشه...هنوز قلبم تند تند میزنه حتی حالا که ششمین ماه پیوند مشترکمونه...حتی اگه ۶۰ سال هم بگذره بازم قلبم تند تند میزنه... 

با یاد آوری اون روزای تبدار...اون لحظه ها...اون اشکا...اون همه عـــــشق! 

 

 

 

پ.ن۱: مثلاً میخواستم کم بنویسم!!! 

دست خودم نیست...دلم...دل عاشــــقم... 

آخ که اگه بدونی چقدر حرف تو دلمه... 

 

پ.ن۲: میام...بعد ِ امتحانا میام...(شایدم بین امتحانایی که آسونه!)

میام و می نویسم... 

می نویسم از عشقی که لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشه تو قلبم...تو قلبت... 

 

پ.ن۳: یه نامه پیدا کردم تو وسایلم... 

یه نامه ی بارونی که قضیه داره! 

میخوام بذارمش اینجا... 

ایشالا پُست ِ بعدی! 

 

پ.ن۴: اون تیکر بغل رو دیدی؟ 

همین کنار وبلاگه! 

دیدیش؟! :-* 

 

پ.ن۵:مانای من! 

اولین ماهگرد پیوند عاشقانه تون مبارک! 

حالا دیگه یازدهم هر ماه، بیادتم ناز من و برات بهترینا رو آرزومندم!

نظرات 25 + ارسال نظر
تنهایی چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ق.ظ

سلام
واسه من 1 سال دیر گذشت واسه تو 5 ماه زود گذشت
وبلاگت قشنگه چون حرفه دله

یه عاشق دیگه چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ق.ظ

سلام یه چیز جالب
مامان و بابای من هم 11 مرداد با هم ازدواج کردند
اونم 23 سال پیش
اونا هم مثل شما هنوز وقتی 11مرداد میشه یا اطلا حرفش میشه کلی ذوق می کنن و زیرزیرکی هم دیگه رو نگاه می کنن
میشه عشقو تو چشماشون دید
الان منم کم و بیش دارم معنی عشقو می فهمم
آخه منم نامزد کردم و درست یک سال و سه ماه و 14 روز ازش میگذره
میدونین منم عاشق شدم !!!!!
امیدوارم خوشبخت باشید
مثل ما

الهییییییییییییییییییییی!
مامان و بابای منم مردادی اند...
مرسی از آرزوی خوبت عزیزم...
کاش یه آدرسی چیزی میذاشتی عروس خانوم!

جز تو تمومه دنیا پر چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ http://u-r-mine.blogfa.com


عزیزم.. زهراممم.. ماهگردتون مبارک عزیزم.. چه قشنگه اینهمه عشق و ارامشی که ایمنجا موج میزنهو.زودتر بنویس که دلم همیشه اینجارو میخواد

پری من...پری ماهم...

پرنده خانوم چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ق.ظ

پنج ماهگی یکی شدنتونو تبریک میگم
از خدا میخوام همیشه سالم وشاد کنار همدیگه زندگی کنید

ایشالا امتحاناتم خوب بدی و همشونو بیست بشی!
تازه کلی امتحان آسون داشته باشی و هی بینشون بیای پست بذاری
بووووووووووس برای زهرای عزیزم

راستی این تیکر هم خیلی خوشگله، همه چیزو بنشون میده!
اصلاح الگوی مصرف!

ای جاااانم پرنده من!
پرنده ی متولد ماه زیبای دی
بازم تولدت مبارک

آبی تر از آسمان چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:23 ب.ظ http://www.manaztoporam71.blogfa.com

سلام عزیزم ، ماهگرد ِ همسریتون مبارک

انشاالله امتحاناتم خوب ِ خوب میدی

یه کهکشون بووووووووووووووووووووووس

یه آسمون بوووووووووووس

مهدی پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ http://rouzeabri.persianblog.ir/

وبلاگ خیلیییییییی زیبایی دارین
خوشحالم که میبینم تا این حد همسرتونو دوست دارین
آرزو میکنم همیشه در کنار هم شاد و سربلند باشین
خوشحال میشم بهم سر بزنی دوست من

ممنونم

شهرزاد پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ب.ظ http://1001night.blogfa.com

زهرا جووونم الهی من به فدات که دوستت انقدر بی معرفته همش همه جا دیر میرسه:(
عزیزم ۵ ماهه شدن ة عقدتون رو تبریک میگم عزیزم
الهیی ۵۰ ساله نه ! ۵۰۰۰۰ ساله بشه عشقتووون :*
زهرا عزیز ة دلمی خبر داری:قلب؟
راستی از اینا تولد شمار منم گذاشتم آخه تولدش نزدیکه ذوق داشتم دیگه:">!!!! ببخشید که ازت تقلید کردم :">

شهرزادم تو که اول از همه گفتی!!!
تو کامنتای پست قبلی!
یادت رفته گلم؟
ای بابا میگن عاشق حواسش نیست همینه!
میدوستمت نازم

[ بدون نام ] شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

سلاااااااااام زهرای مهربونم....۵ ماه شدنتون مبارک نازم
ای امان از دست این امتحانا که حال و روز برا آدم نمیذاره ماااااااااااادر
ایشاالا زود زود میای....
زهرا جونییی چرا همه اون تیکرو میبینن من نمیبینم؟مشکله بیناییه ایاااااااا؟

ای جااااااااااااااااااااانم نگارم اومده!
مرسی نازم...تیکر تولد آقامونه...بعضی وقتا غیب میشه!!!
راستی نگاری خوبی خانومی؟
من تو کامنتای پست شب یلدا چندتا سوال ازت پرسیده بودم...ندیدیش؟

نگار... شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:51 ب.ظ

و باز هم اون بالایی من بودم و اسمم و ننوشتم

لیلا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ب.ظ http://shahzadeyegolesorkh.blogfa.com/

سلام!
تو وبلاگم جشن تولده...افتخار بده یه سر به مهمونای تنهاش بزن!

آخ جون تولد!

لیلا شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ http://shahzadeyegolesorkh.blogfa.com/

منم نرفتم تا حالا...الانم که امتاحاناست و سرما....!!!

کله ی سحر می رن آخه!
منم جمعه ها تا لنگ ظهر می خوابم...!

هوا که بهتر شدان شاالله بریم یه روز.

آره واقعاً صبح جمعه دل کندن از رختخواب خیلی سخته!
ایشالا لیلی...میریم با هم

شهرزاد یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ق.ظ

خصوصی:قلـــــــب

میسی

شهرزاد یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ

صد در صد :قلــب
مرسی از مهربونی هات زهرا :بغل

بغل بغل بغل!!!

لیلی بی پــروا سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.i-u-god.blogfa.com

وااای که اینجا ارامش از در و دیواراش میباره ...

دوس دارم اینجــا رو با اون صدای بارونش ...

اینجا که میام انگار دلم بیشتر دو نفره میخواد ...

ماهگردتونم مبارک خانمی ...

ایشالله امتحاناتتم عالی بدی

ای جاااانم! پس من چی بگم که میام تو وب شما دوست دارم همش بخونم و بخونم؟!!!
مرسی لیلی مهربونم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ب.ظ

عزیزدلم این حرف رو خیلی ها بهم زدن ...

میدونی زهرا جان که میفهمم و باز دلتنگم ...

به خوب چیزی اشاره کردی ...
احساسی که این روزهــا میون ِ تموم فاصله هــا و غریبی هــای این دنیا گم شده ....

باشی و دوست بداری و گذشت کنی بدون ِ اینکه وظیفه ت باشه بدون ِ تعهد ِ شناسنامه ای ..
و این خود ِ خود ِ عشقه ...
عشـــق ....

اوهومممم
من قبل از عقدمون بهش گفتم بیا همیشه دوست باشیم...با تمام وجود قبول کرد...ولی خب...بازم نمیشه اون روزا که...
همیشه دوست دوست دوست باشید! حتی بعد از اون تعهد شناسنامه ای که ایشالا به زودی زود و با سلامتی و عافیت باشه الهی

لیلی بی پــروا سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ب.ظ

بالایی من بودم

قربون اون لپای سرخت!!!

شهرزاد سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ

اوه من خل شدم فک کنم نه :دی ؟
زهرا الهی انقد بارون بیاد خیس شین کیف کنین :قلب برف که حالش بیشتره نیس :دی؟
شهریار از خیس شدن زیر بارون زیاد خوشش نمیاد من چی کار کنم مثه آقا آیته شما پایه بشه:دی؟؟؟

برف به رمانتیکی بارون نیست که شهرزادم!
آیت من واقعاً پایه است ولی وقتایی که پیش همیم بارون نمیاد تا آیتم میره آسمون شروع میکنه به باریدن! فکرشو بکن...

نگار... چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ق.ظ

سلاااااااااااام زهراجونم...ببخش فراموش کردم جواب بدم
آره آجیییییییی ماهم بیشتر تو هجرانیم تا وصال
معمولآ هر چهل روز فقط ۱۰ روز میتونیم کنار هم باشیم و این یعنی فااااااااااااااااااااجعه
امیدوارم این روزا زود زود تموم بشه ...به انتقال به تهران خیلی امیدواریم..زهرا جونی توام برا ما دعا کن آجی باشه؟
معلومه که منم برا شما دعا میکنم آجی زهرای مهربونم

سلام نگارم
ای جاااانم خدا به هردومون صبر بده واقعاً!!!
آخایی منم ۱۴ روز اونجاست،۱۴ روز اینجا! ولی من میترکم از دوریش!!!
قربونت برم ایشالا که آقاهای هر دومون انتقالی شون درست شه بیان تهران! الهی آمین

نگار... چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ق.ظ

میدونی زهراجونی بعضی وقتا از شدت دلتنگی دچار افکار خباثت آمیز میشم...مثلآ آرزو میکنم که اون وقتایی که اخاییم اومده پیشم اون پالایشگاه لعنتی منفجر بشههههههههههه
که عزیز دلم مجبور نشه دوباره برگرده...
البته یه بخش از آرزومم اینه که موقعه انفجار هیچکی اون تو نباشه...مثلا همه رفته باشن ناهار یا دستشویی یا...
آیا این آرزو قابل برآورد است؟؟؟

وااای خدا از دست تو! ترکیدم از خنده!!!
نگار جونم بین خودمون بمونه ها منم از این آرزوها کردم!!!
حتی بعضی وقتا تو دلم آرزو کردم آقامون یا استعفا بده یا بهش بگن دیگه نهیا اینجا!!! ته ِ بدجنسی بود مگه نه؟!!!
آخه فکرشو که میکنم اینطوری میاد تهران یه کار دیگه پیدا میکنه.حالا حقوقش ممکنه خیلی کمتر باشه ولی به قول قدیمی ها: یه نون کمتر بخوریم کنار هم بخوریم!
تازه فکرکنم این احتمالش از جور شدن انتقالی بیشتره!
نمیدونم خدا ایشالا خودش همه چیزو درست کنه

حمید و جوجو جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:58 ب.ظ http://royayeparvaz1925.blogfa.com

سلام دوسته خوبم
خاک کلبه ی عاشقونتون رو طوطیای چشمامون کردیم که از برکتش جونه ی عاشقیمون سبز تر بشه
ما هم کلبه ی عاشقانه ای داریم سبزش میکنید؟
به ما هم سری بزن[گل]

سلام دوست جدید و مهربون!
به خونه ی خودت خوش اومدی!!!
مرسی از دعوتت.حتماً میام!

**آرامشَمی...همَشی** شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ

زهرا
قشنگم
گلم
ماهم
میدونی چه اشکیم کردی برا تبریکت زهرایم
قشنگم ممنونم
ممنونم که این همه برام خوبی و به فکرم
زهرایم آرزومه خوشبختی ِ ابدیت با ایتت
ماهکم اینجا بینظیره
پر از یه عشق ؤ آروم و محشر ِ
خدایا محافظ عشق ِ همه ی عاشقای دنیا باش
الهی آمین
زهرایی من تازه از امشب شروع کردم دوباره به وب اومدن و خوندن دوستام
بببخش کهنبودم
مرسی که برام تو وب ِ پری نوشتی
مرسی زهراییم
با آیت ِ عزیزت تا ابد سالم باشین و خوشبخت
الهی آمین

مانااااااااااییییییییییی
چشمم رو روشن کردی با اومدنت ماهم
دلم یه ذره شده بود واسه مانای عاشق و مهربونم
تو که همیشه منو شرمنده میکنی با این همه مهریونی
منم آرزوم هر لحظه خوشبختی شما زوج عاشق و بینظیر دنیاست

**آرامشَمی...همَشی** شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:11 ب.ظ

دوست دارم زهراییی و آروزی ابدیم خوشبختی ِ ابدیت ِ با ایتت
ماهکم مشتاق ِ خوندنتم
بنویس و ما رو اروم کن با عاشقیهای نابتون

قربون دل مهربونت مینای من!
چشم خانومی...می نویسم قربونت برم...

فنچ شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ب.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

من دیر رسیدم چقدر قشنگ بود... همه ی حرفهای دل من هم
ایشالله همه ی امتحانات عالی شن دوستم. قربون مهربونیا و دل پاکت بشم.
فکر کنم فردا تولد آقاست. تبریکات فراوان خانومی ایشالله خدا 120 سال آقا رو سالم و شاداب و موفق و عاشق برات نگه داره

سلام فنچ کوچولوی من...عروس نازنازی من...
مرسی از دعای قشنگت...ایشالا خودت هم موفق باشی نازنین
تولد آقایی دوشنبه است
مرسی نازم شما اولین کسی بودی که تبریک گفتی!
میبوسمت فنچم

آبی تر از آسمان پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ http://www.manaztoporam71.blogfa.com


سلام زهرا جون ، مدتیه میس ها رو جواب نمی دی ؛ معلومه امتحانا بدجوری مشغولت کرده

موفق باشی

فائزه جانم...ببخشم...
آخه تو امتحانا کلاً ساعت خواب و بیداریم عوض شده!
مثلاً الان که ساعت سه نصفه شبه تازه از خواب بیدار شدم!(غروب خوابیده بودم)
هر روزم همینه و دیگه تا امتحان نمی خوابم و بعدش که میام جنازه ام...
خیلی روزای بدیه
ولی خدا رو شکر که خدام هست کمکم کنه و آقای مهربونم که دلگرمیمه تو این روزای سرد...
آبجی رو بخشیدی نفس؟

آبی تر از آسمان یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ http://www.manaztoporam71.blogfa.com

آره عزیزم ؛ درکت می کنم جیگر ، انشاالله همه رو خوب بدی

الهی من قربون تو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد