چشماتو ببند!
بستی؟
الان ۳۰ آذر هشتاد و هفته...اولین شب یلدایی که من اومدم تو زندگی شما!
پیشنهاد میدی فال بگیریم...
نیت هامون معلومه که چیه! من به نیت شما...شما به نیت من!
دیوان حافظ رو باز می کنیم...
(راستی اینم بگم که یادمه شما تهران بودی اون سال...خونه دانشجویی تون...منم همینجا خونه خودمون)
فال شما به نیت من:
هزار جهــد بکردم که یار من باشی....قرار بخش دل ِ بیقرار من باشی
چراغ دیده ی شب زنده دار من گردی...انیس خاطر امیدوار من باشی
فال من به نیت شما:
لبش می بوسم و در می کشم مِی...به آب زندگانی برده ام پی
نه رازش می توانم گفـت با کس...نه کس را می توانم دید با وی!
چشماتو باز کن!
حالا دوباره ببند!
الان ۳۰ آذر هشتاد و هشته...دومین شب یلدامون...بعد از خواستگاری ها و بی جواب ماندن ها و اوج عاشقانه ها و بی قرار شدن هایمان و تکاپویمان برای وصال...
(شما اگه اشتباه نکنم شمال بودی...خونه ی خودتون...منم که همینجا)
فال شما به نیت من:
وصال او ز عمـــر جاودان به...خـــــداوندا مرا آن ده که آن به
دلا دائم گدای کوی او باش...به حکم آنکه دولت جاودان به
فال من به نیت شما:
هر آن که جانب اهل وفـا نگه دارد...خــــــــداش از همه حال از بلا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای...فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
چشماتو باز کن عزیز دلم...
امروز ۳۰ آذر هشتاد و نهه...سومین شب یلدامون و اولین شب یلدای بعد از به هم رسیدنمون...
من بازم همینجام...تو این اتاقی که حالا عطر نفس های شما رو تو خودش جا داده و گوشه گوشه اش برام پر از خاطره ی عاشقانه هامونه...شما ولی امسال جنوب هستید و الان توی اتاقتون...غروب صداتونو شنیدم که گفتید میرید از کتابخونه ی شرکت،دیوان حافظ میگیرید و قرار شد باز هم به رسم هر سال فال بگیریم و برای هم بفرستیم...
فال شما به نیت من:
از خون دل نوشتم نزدیک یار نامه...إنّی رَأیْتُ دَهْراً مِنْ هِجْرِکَ الْقیامة
فال من به نیت شما:
عیشم مُدام است از لعل دلخواه...کارم به کام است ألحمدلله!
بیا باز هم چشمانمان را ببندیم و سال آینده را تصور کنیم...
من...شما...خانه ی خودمان...یلدایی عاشقانه...حافظ که هر سال به ما بهترین و زیباترین پاسخ را میدهد...اناری که دانه دانه عشق است و هندوانه ای که شیرینی اش در شیرینی لحظه هایمان جاریست...دلم نمی آید چشمانم را باز کنم!
پ.ن:پیامک شب یلدای من به شما(میگذارم اینجا تا با طراوت بماند زیر این باران عشق!) :
دلم شب یلدایی را می خواهد که تمام ِ چهارده ساعت و هفده دقیقه اش را
کنارت باشم و کنارم باشی...
و هزاران بار در آغوشت غرق بوسه و عشق بازی شوم تا خود ِ سَحَر!
و چه مبارک است اینچنین یلدای عاشقانه ای...
عاشقت هستم...عاشقتر از تمام لحظه های عاشقانه مان...
یلدایت مبارک...
مبارکه خونه مجازیتون و وصال عشقتون
مرسی عزیزم
دعا می کنم همه ی رویاهات برای آینده قشنگتر از رویا واقعی بشن...
عزیزمی فنچ من!
زهرا جوونم من شمــا رو لینک کردم ...
چقدر اینجــا ارامش داره ...
هارمونی صدای بارون و قلب زلالت
عزیز دلم...
مم تو وبلاگ شما همین حس رو دارم...
مخصوصاً تو وبلاگی که مینیمال می نویسی...
دوستش دارم..
حرفات و نوشته هات واقعا قشنگ و دوست داشتنیه خودتم واقعا خواستنی هستی
براتون آرزوی برآورده شدن آرزوهای محاتونو دارم
مرسی سپیده جان!
زهرای قشنگم.. اهی که همینی باشه که نوشتی و سال بعد برات بنویسم زهرام امسال خونه ی خودتونین.. کنار هم و تو اغوشه هم..
الهی قربونت برم پری من که همیشه قشنگ ترین آرزوها رو واسم میکنی...
خیـــــــــــــــلی دوستت دارم ناز من...
۴۲۲۴
مرسی!
اشکال نداره عمومیه؟!
پس نظر من چلاااااا نمیاد این جااااا؟؟
.
زهرا جونیه خودمون چطوره؟..عزیزه خودمون چطوره؟ایشالا هرجا هست سالم شاد و سر حال باشه..تازشم ایشالا که آقاش جنوب نباشه...پیشه خود خود خودش باشه
وای نگار خانومی!
نمیدونی چه ذوقی میکنم با دیدن اسم نگار!
قربونت برم که انقدر مهربونی!(آیکون بوووووس!!!)
مرسی ولی آقامون جنوبه! ایشالا ۵شنبه میاد...آقای شما چطور؟
زهرا جونم ...یلدای منم با همین اوصافی که تو گفتی گذشت....من اینجااا تو تهران ...عشخم تو پالایشگاه جنوب تو محله کارش
خب ولی چه میشه کرد منم با همین آرزویی که تو کردی سعی کردم همش بغض دلتنگیمو قورت بدم.....
اصلن بیا الکی خوشحال باشیم
الــــــــــــــــــــــــــــــــهی!
پس نگاری با هم همدردیم!
بیا بغلم با هم گریه کنیم!
آقای شما هم جنوب میره؟
چند وقت به چند وقت؟
ای بابا خیلی سخته...مگه نه؟
اون جمله ی آخرت خیلی نفسه!
می ماچمت!
اون بالایی منم یادم رفت اسممو وارد کنم خو
جیگری تو!
زهرای نازم
گل ِ قشنگم نمیدونی چه زیاد دوسِت دارم عزیزکم
وقتی امروز پری بهم گفت که تو کدوم زهرایی کلی شاد شدم برام عزیزتر از قبل شدی گلکم
میبینی زهراییم که همه چی دست به دست هم دادن که بهتون ثابت کنن که عشقتون مقدسه
حتی حافظ و دیوانش
گل ِ من آرزومه که خوشبختیت با آیتِت ابدی شه و ایمان دارم که میشه
انشالله
ای وای مانایی حرف دل منو زدی که!
آخه منم خیلی خیلی دوستت دارم و خیلی خیلی برام عزیزی
تو و پری دو تا فرشته ی آسمونی هستید که قراره جای خواهرای نداشته ی منو پر کنید!
خیلی میدوستمت خواهری گلم!
عجب قلمی داری دختر ؟
با تاخیر یلدات مبارک
ای جان فائزه ی من!
کجایی تو خانوم دکتر من؟!
جات خالی این مدت انقدر رفتم دکتر و داروخونه و دنبال دارو همش یادت بودم!
ای من قربون اون میسات برم که صبحا میبینم رو گوشیم افتاده!
نازناز منی دیگه!
سلام
انشاالله هیچ وقت ِ هیچ وقت سر و کارت با کار ما نباشه و همیشه هر دوتون سلامت باشید عزیزم .
مرسی خانوم دکتر
نه از کتاب "من او" نبود ... نوشته ی خودم بود ...
واقعاً شرمنده ؛ خودت که می دونی لحظه شماری می کنم واسه دیدنت ولی هم فرصت نمی شه ، هم راه دوره ... بهت قول می دم حتماً ترم بعد بیام روی ماهتو ببینم
من متولد 20 آبانم اردیبهشتی من
ماشالله همین وسط افتاد
لطفا حذفش کن
پاکش کردم خانومی!
بوس!
سلام عزیز دلم
خبر اسباب کشی تو ندادی دلم هزار راه رفت!
خونه ی قشنگت دنجه و گرم.
مخصوصا تو این روزای سرد
اینجا اومدن خیلی بهم چسبید.
خونه ی قشنگت(نه؛ خونه ی قشنگتون ) مبارک!
امیدوام خونه ی دلتون بزرگ باشه و دیر به دیر واسه هم تنگ بشه
و امیدوارم زودتر برین سر خونه زندگیتون!
(دیگه حرف خونه ای ندارم،اما دلم می خواد هر وقت می بینمت یه دنیا شادی تو چشمات ببینم-مثل شب افطاری-
در ضمن این شعر حافظو خیلی دوست داشتم...چقدرم بهتون می آد!)
هزار جهــد بکردم که یار من باشی....
قرار بخش دل ِ بیقرار من باشی
چراغ دیده ی شب زنده دار من گردی...
انیس خاطر امیدوار من باشی
سلام لیلای من
حواسم نبود...فکر کردم گفتم بهت...
الهی قربونت بره زهرا...نمیدونی چقدر دلتنگتم...
کاش بشه زودتر ببینمت...میای با بچه ها بریم کوه، لیلایی؟ من تا حالا تنبلی کردم نرفتم باهاشون! اما اگه بیای پایه ام اساسی!!!
راســـــــــــــــــــــــــــــــتی،
میدونستی بهترین دعا رو واسم کردی؟!!!
همین که زودی بریم خونمون!!!
خیلی میدوستمت لیلایی
عزیزم
الان که آدم به این روزا میرسه میبینه چقدر زود گذشته، اما وقتی توی اون روزا بود یه روز مثه یه قرن میگذشت...
آرزو میکنم آرزوهای شیرینت به حقیقت تبدیل بشه:)
میبوسمت زهرای عزیزم:*
راستی زهرا اجازه لینک کردن هست؟:)
حتماً پرنده خانومی من
منو ببخش...لینکتو گذاشته بودم اول...بعد یهو لینکام پریدن دوباره نوشتم جا موند...
ببخش گلم الان گذاشتمش...
هرچند همیشه لینک دلمی تو!
پنجین ماهگرد ة ازدواجتون رو تبریک میگم زهرایی :بغـــــــــــــــــــل ان شالله پنجاهمیش رو بهت تبریک بگم
از مروری که از یاداهای قبل تا یلدای ـ امسال کردی خیلی لذت بردم
چقدر خوووبه که حافظ هنوزم رازدارتون ـ
مدتهاست با من قهر کرده :( شاید به خاطر ـ سست شدن ـ اعتقاداتم بهش باشه :(
در هر صورت خوشحالم که واسه تو اینطور نیست و هنوز دوستت داره :قلــــــــــــــــب:*
شهـــــــــــــرزادم...
مرسی ناز من که یادت بود
راستی حافظ با همه دوسته...مطمئن باش..